Old love 52

Old love 52

ها این اخرین پارتیه که تو وب لیدی گذاشتمش

اکانت قبلیم از دسترسم رفته و خراب شد

ازونجایی که مال اونجا رو دیگه نمیتونم تایید کنم

میشه این پستم رو به پنجاه لایک و صد و بیس  کامنت برسونین🥲؟

قول میدم یه پارت طولانی براتون بزارم

میشه هرکس با اکانتش پنج تا کامنت بده؟🥲

 

فقط یک توهم بود نه چیز دیگه ای، از جاش بلند شد غافل 

از اینکه مرینت درحال برگشت به خونست ،تصمیم گرفت

 از پاریس یا کلا از فرانسه بره و همه چی رو فراموش کنه همه

 

این خاطرات ، اتفاقایی که براش افتاده، آدم های پاریس، 

همه چی..... مخصوصا مرینت...... 

_____________________________________________

 

از روی خوشحالی لبخندی زد اما به ثانیه نکشید که

 لبخندش محو شد الان باید چیکار می کرد؟ رو به رو شدن با آدرین 

ایده خوبیه؟ از ته دلش به آدرین حق می داد اون حق دیدن

 

بچش رو داشت حق اینکه بدونه بابا شده رو داشت،

 مرینت از تصمیمش مطمئن نبود ولی می دونست که احتمال

 

 اینکه از تصمیمش پشیمون بشه خیلی کمتر از اینه که از 

تصمیمش پشیمون نشه

 

دستش می لرزید چشماش رو محکم روی هم فشار داد و 

بعد از چند ثانیه چشماش رو باز کرد، انگشتش رو سمت

 

زنگ در برد، زنگ در رو زد صدای پاهای آریما رو می شنید 

همون صدای آشنایی که وقتی آریما در حال باز کردن در بود، 

همیشه با ذوق می دویید و می گفت « دارم میام » تو 

 

صداش ذوق بود همیشه  بخاطر اینکه مهمون براشون

 بیاد ذوق می کرد و خوشحال می شد  

 

با ذوق در رو باز کرد چشماش بسته بود با خنده و ذوق گفت:

آریما « خوش اومدی دادا.... »

 

حرفش ناتموم موند بعد از دیدن مرینت سرجاش

 میخکوب شد چشماش از تعجب گرد شده بودن زیر لب و 

با لکنت 

اسم مرینت رو تکرار می کرد، نمی دونست خوشحال باشه 

 

یا ناراحت بازگشت مرینت خبر خوبی بود یا نه؟ 

مرینت زیر لب و خیلی آروم گفت :

مرینت « از اینکه دوباره می بینمت خوشحالم آریما....

 می تونم بیام تو؟ » 

 

آریما سری به نشونه رضایت تکون داد، با قدم های آروم 

 

وارد خونه شد دلش برای این خونه تنگ شده بود....

 خاطره های زیادی تو اون خونه داشت چه بد چه خوب..... 

____________________________________________

بعد از آنالیز کردن خونه رفت و روی نزدیک ترین مبلی که 

چشمش بهش خورده بود نشست، منتظر نموند که آریما 

 

چیزی بگه خودش بحث رو باز کرد و گفت : 

مرینت « شاید بدونم که الان داری به چی فکر می کنی مثلا اینکه من تا 

 

الان کجا بودم و الان چرا برگشتم یا اصلا چطوری زندم خب 

من باید بگم که.... خب خیلی طولانیه در همین حد بدون 

 

که من با خواست خودم نرفتم یک نفر به اسم مرلین منو 

دزدید اون دوست بچگی من و آدرینه به آدرین بگی حتما 

 

میشناستش، خب حالا همه اینا به کنار سوالی نداری؟»

 

آریما نفس عمیقی کشید و بعد با ذوق گفت :

 آریما « جنسیت بچه چیه؟ » 

مرینت براش عجیب بود از بین این 

 

همه سوال آریما پرسید که جنسیت بچه چیه انتظار

 همچین سوالی نداشت، نفسش رو بیرون داد و بعد گفت :

 

 مرینت« از بین این همه سوال رفتی سراغ این؟»

آریما سرش رو به نشونه قهر اونور کرد و با اخم بچگونه ای گفت :

 

 آریما « خب چه اشکالی داره؟ می خوام جنسیت بچه 

داداشمو بدونم زود باش بگو »

 

مرینت براش جای تعجب  بود واقعا این سوال تو این 

وضعیت یکم تعجب داشت، 

آهی کشید و بعد گفت :

 

 مرینت « واقعا هنوز بچه ای یکم بزرگ شو خب..... دختره 

و الان سوال دیگه ای نداری؟ »

 

آریما به بقیه حرفای مرینت دقتی نکرد چشماش برق زد زیر 

لب تکرار می کرد « دختره، دختره اون دختره » 

 

سرش رو تکون داد و بعد گفت :

 

 آریما « سوال که زیاد دارم مثلا اینکه چرا برگشتی،

 می خوای به آدرین بگی یا نه، برگشتت موقته یا پیشمون 

می مونی، هنوز حسی به آدرین داری یا نه و.... آهان باید 

 

بگم که آدرین تو رو یک هر*زه می دونه وقتی دیدیش

 شاید حرفایی بزنه که ناراحتت می کنه حرفاشو به دل نگیر، 

با اینکه می دونه بابای بچه خودشه ولی نمی خواد قبولش 

 

 

کنه فکر می کنه تو بهش خیانت کردی و از این حرفا کلا

افکارش اشتباهه پس حرفاشو به دل نگیر»

 

مرینت بعد از مرور کردن حرفای آریما فهمید که خود آریما 

همه چی رو به آدرین گفته، یهو از جاش پرید و با صدای 

بلند گفت :

 

مرینت « تو چیکار کردی مگه بهت نگفتم چیزی بهش 

نگی... الان باید چیکار کنم خودم بهش می گفتم خیلی بهتر 

بود » 

 

آریما چشماش رو ریز کرد و گفت : آریما « اگه بهش

 نمی گفتم وضعیت بدتر از الان بود اون پسره مرلین 

عکسای 

 

مستهجن ازت فرستاده بود که قشنگ واضح بود که اونا 

عکسای تو نیستن ولی آدرین زیر بار نمی رفت و قبول 

نمی کرد الانم بخاطر اون عکسا تو رو یک هر*زه می دونه »

 

5016 کارکتر از بقیه پارتا بیشتر بود 

120 کامنت و 50 لایک زیاد نیست شماها می تونید انجامش بدین مخصوصا کامنتا رو خیلی زود می تونید برسونید

می خوام یکم سم بازی درارم یعنی خب می خوام یکم طنزش کنم

چالش : بهترین رمانی که تو وب تاحالا خوندین اسمش چیه و از کدوم نویسندس؟

ممنون که حمایتتون مثل قبل دوباره داره زیاد میشه♡:) 

تصویر پروفایل C سطح تجربه C
C
2 ماه پیش
حمایت باشه حتما 🎀 حمایت عالیی بود
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
هومم
تصویر پروفایل C سطح تجربه C
C
2 ماه پیش
کامنتتتت
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
میشه هر پنج کامنت رو بدی نو پارت بعد ؟🥲
لالالا
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
جون
جووون
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
جیون
عا
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
عوح
تصویر پروفایل شمیم سطح تجربه شمیم
شمیم
2 ماه پیش
کامنتتتتتت گشادیم میاد کامنت بدم😑
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
هعب
تصویر پروفایل لللیییی سطح تجربه لللیییی
لللیییی
2 ماه پیش
کامنت
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
جون
تصویر پروفایل عباس سطح تجربه عباس
عباس
2 ماه پیش
کامنت
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
عه
تصویر پروفایل اصغر سطح تجربه اصغر
اصغر
2 ماه پیش
کامنت
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
خیلیم خوب
تصویر پروفایل 𝑀𝒶𝓃𝒾 سطح تجربه 𝑀𝒶𝓃𝒾
𝑀𝒶𝓃𝒾
2 ماه پیش
جون
تصویر پروفایل 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞 سطح تجربه 𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
𝔇𝔦𝔞𝔫𝔞
2 ماه پیش
جون
ارسال نظر آزاد است اما می‌توانید برای استفاده از امکانات و کسب تجربه وارد شوید
پاسخ به
لطفا دوباره تلاش کنید
نظر ثبت شد